
به نام تو كه اويي.....
اوغايب است , نه چون اين جا نيست, چون كسي اينجا نيست....
اوغايب است, نه چون اين جا نيست, چون جز او نيست....
اوغايب است, نه چون اين جا نيست, چون همه جاست.....
او غايب است ,از فرط حضور...
اصلا,
او غايب است ,چون غايب نيست
پس از چيست كه نه غايبش مي دانيم ,نه حاضرش مي بينيم؟
آري رفيق!
خطاي ما كدام بود آيا؟
شايد,
خطاي ما اين بود كه فريب قواعد دستور زبانمان را خورديم...
خطاي ما اين بود كه پنداشتيم او همان سوم شخص غايب است ومن ,اول شخص حاضر...
خطاي ما اين بود كه ندانستيم او,"او"نيست....
خطاي ما اين بود كه گمان برديم غايب را نمي توان مخاطب داشت....
خطاي ما اين بود كه او را تو نخوانديم .....
خطاي ما اين بود كه فقط از او خوانديم و هيچ گاه او را نخوانديم....
خطاي ما اين بود كه نوشتيم او,ولي نخوانديم,تو...
خطاي ما اين بود كه باور نكرديم از خطاي ما مي گذرد...
پس
بنويس او...... بخوان تو.......
ويادت باشد,جز او نيست,نه من,نه تو....